4 ماهگی دلبرم
چهار ماهگیت مبارک عروسکم پایان ۴ ماهگی شما عزیز با دو مناسبت همراه بود ۱- مناسبت اول مصادف بود با سال نو میلادی ۲۰۱۲ ۲- مناسبت دوم همراه بود با بیست و نهمین ۲۹ سالگرد ازدواج منو بابایی مامان مهسا و بابا مجید مارو خیلی خیلی سوپرایز و شرمنده کردن ومثل همیشه یه کادو بیاد ماندنی برامون گرفته بودن یه تلفن خوشکل دستشون درد نکنه عزیزای دل اینشاالله که بتونیم جبران کنیم البته قشنگترین و بهترین وبا ارزشمند ترین هدیه رو امسال بهمون داده بودن اونم وجود نازنین مرسانا جونمه (مغربادوم )امیدوارم همیشه درپناه خدا سالم و عاقبت بخیر باشی عروسکم خوب حالا بری...
نویسنده :
مامان فریبا
10:55
120 روز عاشقی با هدیه خداوند
عاشقتمممممممممممممممممممممممم وقتی تا کسی که برات اشناست میبینی با صدای بلند جیغ میکشی و ذوق میکنی عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم وقتی میخوای شیر بخوری انگشت مامانو محکم میگیری عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم وقتی داری گریه میکنی تا اینه رو میبینی ساکت میشی عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم وقتی مدتها با جغجغه سرگرم میشی و بازی میکنی و ذوق میکنی برای گرفتن اشیا عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم وقتی بابایی احمد هزار مدل ازت عکس میگیره و صدات در نمیاد و در اخرررررررررررررررررررر عاششش...
نویسنده :
مامان فریبا
10:55
تولد بابایی احمد
عزیزدلم روز چهارشنبه۲۱/۱۰/۹۰ مامان مهسا و بابا مجید اومدن خونمون و وقتی واردشدن دیدم دست بابایی مجید علاوه برشما قند عسلم یه کیک قشنگ هم هست به محضی که وارد خونه شدن با هم گقتن بابا تولدت مبارک من و بابایی احمد خیلی خیلی سوپرایز شدیم و طبق معمول هرسال مارو شرمنده و غافلگیر کردن کارهای بابا مجید و مامان مهسا خیلی قشنگه مخصوصا بابا مجید متخصص سوپرایز کردنه همیشه در یاداوری خاطرات خوش زندگیمون سهیم بودن و با زنده کردن این ایام لحظات قشنگی رو برامون ثبت کردن مهسا جون و مجید جون دستتون درد نکنه دوستتون داریم اینم دوتا هدیه قشنگ که برامون اوردن و علاوه بر اینا یه کار قشنگی که ما...
نویسنده :
مامان فریبا
10:55
تولد اسالگی وبم
عروسکم سال گذشته در چنین روزی تصمیم گرفتم وبلاگی داشته باشم تا بتونم خاطرات عسلم رو ثبت کنم هنوز هیچ خبری ازشما نبود ولی فرشته ها ی مهربون خبرو رسوندن و شما سریع اومدی تو دل مامانی خدارو شاکرم بابت اینکه تونستم تمام لحظات شادی رو در این وبلاگ ثبت کنم توی این مدت یکسال با خیلی ها دوست شدم و از تجارب اونا استفاده کردم به ارشیو که نگاه میکنم کلی خاطره برام زنده میشه از تمام لحظات و احساساتی که ثبت شد حالا یک گنجینه با ارزش دارم گاهی باید برگردم به عقب و نگاه کنم تا یادم بمونه انچه امروز داریم ارزوی دیروزمون بوده و حالا خدارو صد هزار بار شکر میکنم که شما عزیزو به ما هدیه داده اینشاالله خدا عمر...
نویسنده :
مامان فریبا
10:55
نذری برای نازنینم
4 ماهگی تا 5 ماهگی مغز بادوم ما در قالب تصویر
عسلم توی این ماه با پاهای کوجو لوت بازی میکنی و مدتها با اونا سرگرمی و عشق میکنی عشق من خیلی کنجکاو نگاه میکنی و میخوای همه رو بشناسی عروسکم محیط دورو برت رو خیلی زیر نظر داری به قول بابا مجید داری امار میگیری پرنسس من هرچی دستمونه میخوای بگیری از بند دور بین گرفته تا موهامون عزیزم اصلا غریبی نمیکنی و با هرکی باهات صحبت میکنه لبخند میزنی فدای دختر مهربونم برم الهی عروسکم وقتی از خواب بیدار میشی گریه نمیکنی و دورو برت رو نگاه میکنی عشق من هرچی بهت میدیم فوری تو دهنت میکنی و میخوای بخوریش فدات بشم الهی که داری بزرگ میشی ...
نویسنده :
مامان فریبا
10:55
اولین مقامی که عروسکم بدست اورد هوررررررررررررررررررا
عزیز دلم نی نی سایت یه مسابقه گذاشته بود به عنوان نی نی و دمر که مامان مهسا زحمت کشید و در مسابقه شرکت کرد وعکس شما رو گذاشت خوشکل من شما تو ۶۸ نفر از نی نیهای که شرکت کرده بودن نفر دوم شدی فدات بشم الهی و این اولین مقامی بود که در زندگی بدست اوردی در ۱۴۵ روزگی اینشالله همیشه در زندگی اولین باشی و شاهد موفقیتهات باشم قربون دختر خوشکلم برم من اینم عکس که نی نی سایت گذاشته بود از تمام مامانای مهربون که به شما رای دادن ممنونیم ودر ادامه عکسهای پایان۵ ماهگی عسلم عزیزم ۵ ماهگیت مبارک دختر گلم ۵ ماهه که دنیای مارو شیرین کردی روزای که نمی بینیمت انگار گم شده ای داریم فدات بشم الهی که با ورودت زندگی ما رو متحول کردی...
نویسنده :
مامان فریبا
10:55
اولین غذا خوردن عروسکم
عروسکم ورودت به سرزمین خوراکیها مبارک عزیزدلم روز 14 بهمن ماه خونه مامان من دعوت بودیم و از فبل مامانی زحمت کشیده بود و ارد برنج برای فرنی شما درست کرده بود مامان مهسا با لاخره تصمیم گرفت فرنی رو برات شروع کنه البته تجهیزات شو از خونه با خودش اورده بود با کمک بابا مجیدو مامان مهسا فرنی حاضرشد مامان مهسا شروع کرد به فرنی دادن به شما عزیز که در یک چشم بهم زدن یک قاشق فرنی تمام شد و شروع کردی به خوردن قاشق و ظرف غذا قربون اون خوردنت برم ...
نویسنده :
مامان فریبا
10:55
<no title>
روز ولنتاین برهمه عشاق مبارک باد تورو دوست داشتن برای من عبادته از تو دور بودن برای من قیامته دیدن رخ ماهت برای من زیارته اولین ولنتاینت مبارک عروسکم اگه شکلات بودی شیرینترین بودی اگه عروسک بودی بغلی ترین بودی اگه ستاره بودی روشن ترین بودی حالا که مرسانای منی عزیزترینی بیمار خنده های توام بیشتر بخند خورشید ارزوی منی گرمتر بتاب اینم هدیه من برای عزیزترینم کادو بابا مجید و مامان مهسا برای شکوفه زندگیشون و اینم دوباره سوپرایزی بود از طرف بابا مجید برای مامان مهسا عزیزمییییییییییییییییییییییییییی...
نویسنده :
مامان فریبا
10:55